Saturday, December 02, 2006

زمن نگارم

زمن نگارم عزيزم خبر ندارد
به حال زارم عزيزم خبر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من عزيزم خبر ندارد
دل من از من عزيزم خبر ندارد
كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست
كجا رود دل عزيز من آخ كه دلبرش نيست
كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد
كجا پرد مرغ عزيزم كه پر ندارد
امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق
امان از اين عشق عزيز من آخ فغان از اين عشق
كه غير خونِ جگر ندارد
كه غير خونِ جگر ندارد
همه سياهی ، همه تباهی ، مگر شب ما سحر ندارد
بهار مضطر عزيز من ، آخ، منالُ ديگــــــر
كه آه و زاری اثر ندارد
، جز انتظار و جز استقامت وطن علاج دگـــر ندارد
زهر هر دو سر بر سرش بكوبد
كسی كه تيغ دو سر ندارد
كيف مي كنيد؟بسيارزيباست.يك پزشك درباره تاريخچه اين تصنيف زيبا مطلب جالبي دارد.بخوانيدولذت ببريد

No comments: