Friday, March 02, 2007

اگرآمریکاحمله کردچه می کنید؟

غروب‌ها، اتومبيل‌ام را به صف بنزين مي‌برم. آن‌جا، در صف پنج شش کيلومتري مي‌ايستيم و هر قدم که ماشين جلويي پيش رفت، با دست، ماشين خودمان را هُل مي‌دهيم. خيلي کيف دارد. بعد . . .

در پاسخ به سوال گوشزد:

هر روز صبح ساعت 4 مي‌روم در صف لواشي مي‌ايستم بل‌که 5 تا نان نصيب‌ام شود. در زمان جنگ ايران و عراق، نانواي محله‌ي ما گاهي 7 تا لواش هم مي‌داد، منتها اين‌بار چون آمريکا حمله کرده و جمعيت هم حدود دو برابر شده، به همان 5 تا راضي هستم.

تعداد کافي باطري قلمي براي راديوي جيبي‌ام مي‌خرم تا آژيرهاي قرمز و زرد و سفيد را به موقع بشنوم. اگرچه در جنگ قبلي، اول بمب مي‌آمد، بعد آژير به گوش مي‌رسيد، اما بالاخره اين جوري به خودمان قوت قلب مي‌دهيم که بمب، ناغافل توي سرمان نمي‌خورد. شنيدن اطلاعيه‌هاي ارتش با آن مارش هيجان‌انگيز هم البته خيلي لذت‌بخش است. همان اطلاعيه‌ها که در يک حمله، شونصد تا تانک و هواپيما و ناو جنگي و سنگر و نفرات دشمن را نابود مي‌کرديم، بعد، سه چهار ماه که از شروع جنگ گذشت، ديدند اگر اين جوري بخواهيم تانک و هواپيما و غيره نابود کنيم، سر ِ سال، جمع آن به اندازه تمام تجهيزات ارتش عراق و اردن و عربستان و غيره خواهد شد که کوتاه آمدند، سه چهار تا سه چهار تا آمار دادند.

تهيه نردبان براي رفتن به بالاترين نقطه‌ي پشت‌بام را فراموش نمي‌کنم. بعد از اين که جايي را زدند، بد نيست از بالاي خرپُشته، دوربين بکشيم ببينيم کجا را زده‌اند. اين کار، به شرطي که مراقب باشيد ترکش يا موج انفجار شما را به پايين پرتاب نکند خيلي کيف دارد. البته اگر سي.ان.ان مثل زمان حمله‌ي آمريکا به بغداد، بمباران تهران را مستقيم پخش کند، پاي تلويزيون بمباران را تماشا مي‌کنيم (مشروط بر اين‌که ماموران انتظامي تا آن موقع آنتن‌هاي ما را جمع نکرده باشند). از مسئولان محترم تقاضا مي‌کنيم، مثل همتايان عراقي‌شان، چراغ‌هاي شهر را خاموش نکنند تا ويران شدن تهران ِ نازنين‌مان را قشنگ‌تر ببينيم



متن کامل این مطلب دراینجاست

No comments: