Friday, November 03, 2006

حسين درخشان ونظرش درموردبراندازي

نخست-اصلاسياسي نيستم ولي اين مطلب برايم جالب بود0
دوم-حسين درخشان كه همه اورابه نام پدروبلاگ ايراني مي شناسند،دريكي ازپست هايش بابراندازي جمهوري اسلامي مخالفت كرده است.اين متن پست اوست:000
مخالفت من با براندازی جمهوری اسلامی، چه از نوع نرم و بدون خشونت و چه از نوع کودتا یا حمله‌ی نظامی، هم از نظر اخلاقی است و هم پراگماتیک. (تغییر دموکراتیکی که از طریق برنده شدن در انتخابات و تغییر قانون انجام می‌شود را براندازی نرم نمی‌نامند. براندازی نرم یعنی شورش نظری و عملی بر ساختار حکومت و قانون موجود که معمولا هم به کمک یک نیروی خارجی انجام می‌شود.) در این نوشته دلیل مخالفتم را از دیدگاه اخلاقی‌ام توضیح می‌دهم و در نوشته‌ای دیگر از دیدگاه عملی.
مخالفت اخلاقی‌ام به این دلیل است که به نظر من اصل انقلاب ایران، چه اسلامی‌اش بدانیم و چه نه، یک پیشرفت تاریخی است. هم در چهارچوب تاریخی ایران که در آن استبداد و عدم شفافیت در شکل نظام سلطنتی نهادینه شده بود، و هم در چهارچوب منطقه‌ی خاورمیانه که تقریبا هنوز هم تمام حکومت‌هایش در همان ساختار استبدادی و غیر شفاف به سر می‌برند. اولی را با بیشتر خواندن درباره‌ی تاریخ معاصر ایران فهمیده‌‌ام و دومی را با دیدن کشورهایی مانند مصر و اردن و امارات و تونس و اسراییل از نزدیک.
درست است که می‌شود استدلال کرد استبداد و عدم شفافیت در ساختار جمهوری اسلامی هم بازتولید شده است، ولی علت این مساله ساختار جمهوری اسلامی نیست. نه تنها می‌شود قانون اساسی ایران را ریز به ریز با قانون مشروطه‌ی زمان پهلوی مقایسه کرد، بلکه می‌توان عملکرد و دست‌اوردهای جمهوری اسلامی را هم با دوران سلطنت پهلوی مقایسه کرد.
طبیعتا از بعضی جهات خرد جمهوری اسلامی کم می‌آورد، ولی در مسایل کلان کارنامه‌اش بسیار بهتر از حکومت پهلوی است.کافی است شاخص‌هایی بنیادی را مانند میزان تولید و مصرف انرژی و آب آشامیدنی، درصد بی‌سوادی بخصوص بی‌سوادی زنان، میزان پوشش آموزش ابتدایی و عالی، درصد پوشش رسانه‌ای، و میزان تولید دانش و محصولات فرهنگی، را در سال ۱۳۸۰ با سال ۱۳۵۰ مقایسه کنید. درست است که ممکن است فکر کرد گذشت زمان به خودی خود بعضی شاخص‌ها را بهبود داده است، ولی اگر کشورهای منطقه را با ایران فعلی مقایسه کنید می‌بینید که این پیشرفت به طور معنی‌داری بیشتر و سریع‌تر بوده است.
در مقابل تنها حیطه‌ای که جمهوری اسلامی در مقایسه با حکومت پهلوی کم می‌آورد آزادی‌های اجتماعی است که آن هم دلیلش ساختاری نیست. بلکه در نتیجه‌ی رفتار و ارزش‌های رهبران و مدیران کشور و برداشت آنها از قانون است که این سیاست‌ها به وجود آمده است. برای همین است که می‌بینید که حجاب اجباری زنان، به عنوان یکی از نمادهای این پس‌رفت در آزادی‌های اجتماعی، حتی در قانون اساسی و به گمانم قوانین مدنی جمهوری اسلامی هم به صراحت نیامده است و تنها با برداشت خاص حاکمان از قانون اساسی عملی شده است. در نتیجه از نظر منطقی بعید نیست که حاکمان دیگری با برداشتی متفاوت همین محدودیت را -- که خیلی‌ها به اشتباه از پایه‌های جمهوری ‌اسلامی و ویژگی‌های ذاتی آن می‌دانند -- از بین ببرند.
در تمام سه حیطه‌‌ی دیگر حکومت یعنی سیاست، فرهنگ، و اقتصاد ساختار حکومت ایران بسیار دموکراتیک‌تر و شفاف‌تر از زمان پهلوی است. حتی می‌توان استدلال کرد که بیشتر محدودیت‌های فرهنگی هم در واقع در محدودیت‌های اجتماعی ریشه دارند. مثلا ممنوعیت آوازخوانی زنان یا رقص یا موسیقی راک یا نمایش بدن زن در سینما یا نقاشی و امثال آن بخاطر برداشت محافظه‌کارانه‌ی حکومت از قانون اساسی است که اتفاقا بخش بزرگی از آن به شورای نگهبان برمی‌گردد که بر طبق خود قانون اساسی وظیفه‌ی تفسیر قانون اساسی را به عهده دارد.
بیشتر محدودیت‌های سیاسی هم مانند نظارت استصوابی بر انتخابات یا فشار روی روزنامه‌نگاران یا روشنفکران یا گزینش برای استخدام کارمندان دولت یا پذیرش دانشیجویان و مانند آن به دلیل ساختار جمهوری اسلامی نیست. بلکه بخاطر تهدیدهای جدی قدرت‌های بزرگ است که از روز اول خواسته‌اند به هر ترتیب ممکن این حکومت را از روش‌های نظامی یا غیر نظامی ساقط کنند. به این تهدید، پارانویای کهن حاکمان ایران را (از رضا شاه بگیرید تا خامنه‌ای) هم اضافه کنید تا دلیل واکنش محافظه‌کارانه‌ی حاکمان را بهتر بفهمید. (برای همین است که می‌گویم اگر ایران بمب اتمی بسازد و در نتیجه خیالش از تهدید نظامی خارجی راحت شود، ناگزیر تمام فضاهای چهارگانه‌ی اقتصاد، سیاست، اجتماعی و فرهنگ را بازتر خواهد کرد. از این زاویه به آن نگاه کرده بودید؟)
از بعد دیگر، حتی اگر به فرض قبول کنیم که حکومت ایران بخاطر اینکه حقوق حداقلی مردمش را هم رعایت نمی‌کند مشروعیت اخلاقی حکومت را از دست می‌دهد، باید ببینیم چه کسی صلاحیت اخلاقی برانداختن این حکومت را دارد. الان فقط آمریکا است که ادعا دارد باید مردم ایران را از دست حکومتش نجات دهد. ولی آمریکای سال ۲۰۰۶ با کدام صلاحیت می‌خواهد جمهوری اسلامی سال ۱۳۸۵ را ساقط کند؟
آیا آمریکای امروز به رغم ساختار دموکراتیک و شفاف‌ترش در عمل از این دو نظر از ایران وضع بهتری دارد؟ تعارف که نداریم، ولی چه کسی جز آمریکا تا حالا از بمب اتمی استفاده کرده است در حالی که ایران حتی موقعی که عراق با اغماض جهانی به بمب شیمیایی روی آورده بود، هرگز حاضر نشد مقابله به مثل کند. چه کسی است که رسما شکنجه را در زندان‌هایش قانونی کرده است و آن را در زندان‌های زیر نظرش در همین سال ۲۰۰۶ اعمال می‌کند، خامنه‌ای یا بوش؟ بخوانید ببنید خود آمریکایی‌ها راجع به انحراف حکومت بوش از اصول اولیه‌ای که آمریکا بر مبنای آن تاسیس شده است چه می‌گویند. این حرف‌های فقط حرف‌های مسلمان‌ها یا سوسیالیست‌ها یا اروپایی ها نیست.

No comments: